ساقی نامه

مَطَلَب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مست / که به پیمانه‌کشی شهره شدم روز اَلَست

ساقی نامه

مَطَلَب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مست / که به پیمانه‌کشی شهره شدم روز اَلَست

شرح حال 1

شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۳۳ ق.ظ

راستش یکی از موانعی که باعث می شه دیر به دیر این جا بنویسم اینه که بنظرم حرفی برای گفتن ندارم. در واقع حرف مفید، نه صرفاً این که چه کردم و چه می کنم ولی خب دوست ندارم این جا خالی بمونه. برای همین ناچارم گاهی با همین پراکنده نویسی ها به روزش کنم، بلکه کم کم بتونم محتوای اثربخش بنویسم :)

این روزها بیشتر مشغول کارای سایتی که راه انداختیم هستم. در واقع هنوز برای پیش بردنش یک نفرم، منظورم کار آپدیت و گذاشتن محتوا و این جور چیزهاست و همین طور کار مربوط به طراحی سایت و سئو.

فضایی که توش کار می کنم شاید بیش از اندازه خشک و رسمی باشه اما دلم می خواست با این سایت یک جورایی ساختارشکنی کنم و مسیری رو برم که ایده آل خودمه، هرچند نمی شه آدم فقط به ایده آل های خودش فکر کنه چون وقتی قراره فعالیتی تبدیل به تجارت بشه، تنها نظر من مهم نیست منتها بنظرم می شه به مرور فضا رو تغییر داد... هیچ کدوم از تغییراتِ دنیا یک شبه به وجود نیومده و در واقع تغییر یک رویداد نیست بلکه یک رونده.

چیزی که خیلی بهش فکر می کنم اینه که آدما وقتی چیزیو نداشته باشند و هیچ تصور و درکی ازش نداشته باشند، قاعدتاً نیازی بهش احساس نمی کنند. تو مارکتینگ بهمون یاد دادند که یا باید نیاز مشتری رو بشناسی یا خودت نیاز رو خلق کنی. آدم هایی که تو فضای سرد و خشک اداری هستند، شاید خودشون ندونند که کار فقط منطق محض نیست و واقعاً شاید این نیاز رو حس نکنند که وقتی حس و حال خوب وارد فضای کار بشه، وضعیت بهتر می شه. نمی دونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه. من حس می کنم در فضای بیزینسیِ معدن همچین وضعیتی وجود داره و یک جورایی عادی تلقی می شه؛ این که تو نسبت به یک بیزینس تعلق عاطفی داشته باشی، یک عبارت نامفهومه. من دوست دارم این حصاری که دور ذهن آدمای معدنی کشیده شده رو بردارم. این که من واقعاً بخاطر علاقه‌ی قلبیم تلاش می کنم برای یک شرکتی محتوا تولید کنم و نگاهِ بیزینسی ندارم، برای خیلی ها عجیبه و خب گاهی باعث می شه بعضی ها فکر کنند این کار از سر حماقته و می تونند از آدم سوء استفاده کنند. شاید بشه گفت اگر بخوایم با تعریف متمم به این قضیه نگاه کنیم، تبادلات متقابل در این فضا تقریبا به صد در صد می رسه و در نتیجه هیچ رابطه عاطفی ایجاد نمی شه چون طبق تعریف متمم در هر رابطه ای به نسبتی که تبادلات کمتر می شه، رابطه عاطفی تره؛ مثلاً باید به ازای پولی که به من می دن براشون کار کنم، نه بیشتر و نه کمتر (که خب بعضیا کمتر رو به بیشتر ترجیح می دن!). اگر بتونن کارِ بیشتری از من بکشند، این رو بردِ خودشون تلقی می کنند!

در فضای کاری ِ جدید، بنظرم دیگه این جوری نیست. با ظهور استارت آپ ها دیگه این جور چیزا داره مفهوم خودش رو از دست می ده. خلق ارزش و حالِ خوب برای دیگران اولویت بیشتری پیدا کرده.

ما اگر بتونیم به اندازه نیازهامون درآمد داشته باشیم و به فکر 5 نسل بعد خودمون نباشیم (چون اونا هم نسبت به زندگی خودشون مسئولند)، می تونیم با آرامش بیشتری کار کنیم. اگر همه با این دیدگاه کار کنند، نه کسی دنبال بیشتر خوردنه و نه کسی فقیر می مونه. درسته که آدما هرچقدر در رفاه بیشتری زندگی کنند، نیازهاشون هم به تبعش کم کم تغییر می کنه منتها بدیِ وضعیت بعضی از ماها اینه که بجای بیشتر شدن نیازمون به رشد و پیشرفت، طبق هرم مازلو در همون سطح اول و دوم گیر می کنیم و کلی نیازهای کاذب برای خودمون ایجاد می کنیم و دیگه فرصت به مراحل بعدی نمی رسه و خیلی ام خوب خودمون رو توجیه می کنیم.

یکی از دلایل این که خونه ای که الان توش زندگی می کنیم رو خیلی خیلی دوست دارم اینه که به قدری ساده ست که این نیاز رو در تو ایجاد نمی کنه که بخوای برای تجهیزش کلی انرژی و هزینه صرف کنی. همین که شب بتونی در یک جای امن و آروم سرت رو روی بالش بذاری و بخوابی تا بتونی فردا به ادامه کار و زندگیت برسی، کافیه بنظرم. این کاملاً نظر شخصی خودمه و اصلاً هم با قاطعیت اعلام نمی کنم تا ابد همین طرز فکر رو خواهم داشت.

این که بالا نوشتم خلق ارزش و حالِ خوب... برای این بود که وقتی ما احساس کنیم که نیازهامون در حد معقول داره رفع می شه و دیگه دنبال زندگی تجملاتی (نه اینکه دنبال زیبایی و هنر نباشیم) و دیده شدنِ افراطی نیستیم، کمتر حریصِ جمع آوری منابع خواهیم بود و با اشتیاق بیشتری به خلق ارزش فکر می کنیم. وقتی من انتخاب کردم که در یک فضای دولتی مشغول به کار باشم و به حقوق خودم بسنده کنم، چرا باید حقوق بقیه پایمال بشه؟ چرا باید فکر کنم اگر دستم به چیزی می رسه، اجازه دارم که برش دارم و اگر کسی دستش نمی رسه، حقشه که چیزی بهش نرسه؟

بنظرم خدا در همه ما آدم ها بعضی نیازها و تمایلات رو به طور غریزی قرار داده، چیزی که مهمه اینه که بعضیا تلاش می کنند قدرت کنترل درونی رو در وجودشون نهادینه کنند و بعضی ها فکر می کنند قدرت، اختیار و آزادی میاره و اگر کسی کاریو نکرد، یعنی نمی تونه بکنه!

  • ۹۸/۰۹/۰۹
  • ساقی نبی لو

قدرت کنترل درونی

نیاز

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی