مشکل و مسئله
نعمت بزرگیه که خدا آدمایی رو سر راهت قرار بده که در شناختِ نقاط ضعفت، بهت کمک کنند. حتماً برای همه پیش اومده که یه وقتایی واقعاً میدونیم یه جای کار میلنگه، میدونیم یه مشکلی داریم ولی نمیدونیم چیه؟ و این واقعاً خیلی آزاردهندهست. گاهی بعضی مشکلات رو فقط آدمهای بیرون از تو میتونن ببینن و بهت بگن و داشتنِ آدمهایی که واقعاً خیرخواهانه این کار رو بکنند، یه نعمت بزرگه، خیلی بزرگ؛ کسانی که از ترس ناراحتشدنت، عیوبی که رفعش میتونه باعث ارتقائت بشه رو ازت پنهون نمیکنند و حواسشون هست که با نیت خیر این کارو بکنند و نه با تحقیر!
هرچند شناختدادن از هر نوعی که باشه، میتونه باعث رشدت بشه... به شرطی که واقعاً دنبال رشد باشی و اگر کسی تحقیرت کرد، توش گیر نکنی و بری سراغ برطرف کردن نقاط ضعفت.
من هم جزو آدمایی بودم که همیشه میدونستم یه مشکلاتی هست، همیشه یه تصویر مبهم و تاری داشتم ولی بخاطر همین تار بودنش، باعث میشد نتونم ریشهیابیش کنم و بفهمم چی کار باید کرد. فقط از درون میدونستم یه چیزهایی هست که هم خودم و هم اطرافیانم رو آزار میده، دوست داشتم که رفعشون کنم اما نمیدونستم اصلاً چیه و از کجا باید شروع کرد.
سال 97 رو از این جهت دوست داشتم و برام بهترین سالِ عمرم بود، چون تونستم کمکم پا به دنیای درونِ خودم بگذارم و شروع کنم به کشفِ کسی که درونِ من بود و ازش خیلی دور بودم. کشفِ یک روحِ زخمی که واقعاً از بی توجهی خودم خیلی خسته و بیانگیزه بود. روحی که بیتوجه به ظرافتش، مدام بهش زخم زده بودم و هیچوقت ندیده بودمش.
و این کشفِ تدریجی (که هنوزم ادامه داره و شاید تا پایان عمر هم ادامه داشته باشه)، به واسطهی حضور آدمهایی بود که پذیرفتمشون. بخاطر نقد شدنم، پسِشون نزدم و ازشون دور نشدم، بلکه هنوز قدردانشون هستم-با هر نیتی که داشتند.
من خدا رو شکر میکنم که این آدمها سر راهم قرار گرفتند.
شاید از همه بیشتر شاکرم بابتِ حضور پیدا کردن در کلاسِ استاد فن بیان... که البته فقط اسم کلاسش فن بیان بود وگرنه اگر خودت طالبش بودی، کلاس زندگی و رشد بود، کلاس شناخت و بالا رفتن. کلاس شش هفتهای قرار نبود معجزه کنه، من هم ازش انتظار معجزه نداشتم و ندارم، همین که تونست تصویر مبهم من رو تا حدی شفاف و واضح کنه، یک دنیا ارزش داره. آدمها وقتی از ابهام بیرون میان، هرچقدر هم راهی که باید برن سخت و پیچ در پیچ و ترسناک باشه، وقتی نقشه راهو داشته باشند، همین هم براشون آرامشبخشه. وقتی بدونن باید چی کار کنند...
من فهمیدم که یک راه خیلی طولانی و نیازمند تلاش زیاد در پیش دارم. راهی که بدون جدیت و پشتکار خیلی زیاد، نمیتونی طیش کنی. راهی که شاید خیلیها اصلاً نیازی نباشه برن و سختیش رو تحمل کنند اما من به دلایل متعدد نیاز دارم که قبل از هرچیزی طیش کنم تا مشکلاتم برطرف بشه و این نباید من رو ناامید و دلسرد کنه.
***
خوبه که آدم همیشه دنبالِ درسگرفتن از همهی اتفاقات و ارتباطات محیط و درونش باشه اما بیش از پیش به این پی بردم که در طی مسیر، حضور یک استاد و راهنمای دلسوز و خیرخواه که روح بزرگ و خودساختهای داشته باشه، خیلی مؤثر و سرعتبخشه و خدا رو هزاران بار شکر که از بهترینها سر راه من قرار داد.
یکی از درسای حل مسئله متمم، مربوط به تفکیک مشکل و مسئله بود. حالا خوب میفهمم "مسئله" یعنی چی؟!
مشکل همون چیزیه که تو هالهای از ابهام پوشیدهست و میدونی هست اما نمیدونی چیه؟ بهت استرس میده. تو رو دچار اضطراب و نگرانی میکنه. فرسایش انگیزه ایجاد میکنه.
مسئله چیزیه که تو نسبت بهش شناخت داری، نقطهی A که خودت توش قرار داری و نقطهی B که نقطهی مطلوبت هست رو میشناسی و طی کردن این مسیر میشه حل مسئله.
- ۹۸/۰۳/۱۵