ساقی نامه

مَطَلَب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مست / که به پیمانه‌کشی شهره شدم روز اَلَست

ساقی نامه

مَطَلَب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مست / که به پیمانه‌کشی شهره شدم روز اَلَست

خونه جدیدمون

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۰۱ ب.ظ

اواسط تیرماه بود که به خونه جدیدمون نقل مکان کردیم. وقتی قرار شد که خونه و زندگی سابقمون رو در شمال جا بگذاریم و مدتی در تهران ساکن بشیم، هنوز آپارتمان نشینی برای مادرم خیلی سخت بود. دو سال در یک خونه زندگی کردیم که حیاط تقریبا بزرگی داشت اما خب تنها نبودیم. صاحبخونه هم واحد بالامون بود. امسال به خونه‌ی تک واحدی نقل مکان کردیم. یک خونه‌ی قدیمی که یک اتاق هم در زیرزمین داره.

روز اولی که برای دیدن خونه اومدیم، این اتاق رو برای خودم نشون کردم. بقول بعضی‌ها شبیه اتاق ِ فرهاد در سریال شهرزاده! smiley

  • ۱ نظر
  • ۲۳ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۰۱
  • ساقی نبی لو

رویاهای نوجوانی :)

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۵۱ ب.ظ

اول دبیرستان که بودم و در تب و تاب انتخاب رشته برای سال بعد، بین انتخاب همه‌ی رشته‌های موجود تردید داشتم! چون از هر رشته‌ای، چیزی بود که بهش علاقه‌مند باشم و همین انتخاب کردن رو برام سخت کرده بود.

از رشته تجربی دلم می‌خواست به سراغ داروسازی برم و از رشته ریاضی سراغ نرم‌افزار و از انسانی و هنر و فنی حرفه‌ای هم رشته‌هایی بود که خیلی دوسشون داشتم... نهایتاً چون میونه‌ی خوبی با ریاضی نداشتم (و البته بعدها فهمیدم که اشتباه فکر می‌کردم!) رفتم سراغ تجربی و نهایتاً با قبولی در رشته شیمی، خودم رو آماده کردم برای ادامه دادن در شیمی دارویی و رسیدن به آرزوم!

ولی به مرور زمان همه چیز خیلی تغییر کرد.

  • ۳ نظر
  • ۱۹ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۵۱
  • ساقی نبی لو

برای ادامه دادن

شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۱۳ ب.ظ

برای ادامه دادن پر از انگیزه و انرژی‌ام smiley

انگار هیچ وقت تو زندگیم انقدر آزاد و رها نبودم.

بعد سال‌ها، وقت ثبت‌نام در یک کلاس، دیگه نگرانِ کلاس‌های دانشگاه و امتحان و... نبودم. احساس کردم بالاخره از زندانی که برای خودم ساخته بودم، خودم رو رها کردم.

 

لذت‌بخش‌ترین قسمتِ زندگی شاید اینجاش باشه که وقتی واقعاً دلت گرفته و حس می‌کنی دچار توقف شدی، یادت میاد که شروعِ دوباره‌ی یادگیری‌، یه زندگی جدید رو بهت می‌بخشه. انگار دوباره متولد شدی.

و خوشحالم که همیشه و همه وقت بهونه‌ای برای یادگیری وجود داره.

 

تصمیم دارم در کنار برنامه‌ی جدیدم، پیگیری جدی  متمّم و نویسندگی رو دوباره شروع کنم. :)

 

  • ۰ نظر
  • ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۱۳
  • ساقی نبی لو

Permanently

چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۲۲ ب.ظ

حدود 32 روز پیش تصمیم گرفتم که اینستاگرامم رو برای همیشه حذف کنم. یک جورایی برام تبدیل به یک خونه شده بود که نمی‌تونستم ازش دل بکنم. هرچند هنوز هم معتقدم که برای بعضی اهداف می‌تونست مؤثر باشه ولی من نهایتاً به این رسیدم که هیچ جوره برای شخصِ من، ضررهاش با فوایدش قابل مقایسه نیست، بنظر خودم روزای خوبی تصمیم به این کار گرفتم چون بخاطر امتحانات دانشگاه و کارام انقدری درگیر بودم که اصلاً بود و نبودش رو احساس نکردم و هنوز هم بعد 32 روز اصلاً حس نکردم چیزیو از دست دادم. جای خالیش حس نمی‌شه. انقدری فکر و ذهنم در مقایسه با قبل آزادتر شده که خیلی راضی‌ام از کاری که کردم. اون روز با خودم تصمیم گرفتم پل‌های پشت سرم رو خراب کنم تا هیچ‌جوره فکر برگشت به ذهنم خطور نکنه و حالا خوشحالم از تصمیم اون روزم.

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۲
  • ساقی نبی لو

انگار جدی جدی داره تموم می‌شه :)

يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۰۵ ق.ظ
دانشگاه برای من هرچند نقطه‌ی شروع خیلی از موفقیت‌هام بود اما یک جورایی انگار تبدیل به یک رنج بی پایان شده بود! یعنی انقدر خودم رو تو گردابش اسیر می‌دیدم که حس می‌کردم هیچ‌وقت ازش بیرون نمیام. حالا انگار جدی جدی داره تموم می‌شه... طی چند سال اخیر، شاید هیچ رویداد و روندی برام آزاردهنده‌تر از بازه‌ی زمانی دانشگاه نبود. 
تموم شدنش با اتفاقات زمان‌بری همزمان شد که نتونستم و نمی‌تونم یک دل سیر از حس و حالم بنویسم. فقط می‌دونم که احساس رهایی خوبی دارم، هرچند که 6 سال گیر کردنِ توش واقعاً منو به این باور رسونده بود که انگار هیچ‌وقت تموم نمی‌شه. هنوزم تهِ دلم نمی‌تونم با جرئت بگم تموم شد...
شلوغیای این روزا که تموم بشه، باید یه خونه تکونی حسابی در برنامه‌هام بکنم. کارها و اهدافم...
  • ساقی نبی لو

امتحان :(

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۰۳ ب.ظ
برای این که اینجا تبدیل به مکانی متروکه نشه، تو این وضعیت ِ امتحانات، سعی می‌کنم هرچند با نوشته‌های کوتاه و محاوره‌ای، فضای وبلاگ رو به روز نگه دارم.
حرف برای گفتن خیلی زیاده اما تمرکز و توجه کافی برای نوشتنشون ندارم.
با همه مشکلاتی که با دانشگاه داشتم، به توصیه استادم (چون فقط 15 واحد مونده بود...) تصمیم گرفتم این کار نیمه تموم رو تموم کنم؛ هرچند که خیلی از فضای درس و دانشگاه دور افتادم و درس خوندن برام خیلی سخت‌تر از قبل شده...
همیشه آرزو داشتم یه دانشگاه شبیهِ دانشگاهی که اینجا درباره‌ش نوشتم وجود می‌داشت تا توش شرکت می‌کردم. فکر نمی‌کنم حالتی لذت‌بخش‌تر از این برای شخص خودم وجود داشته باشه... برای منی که همه‌ی چیزهایی که یاد گرفتم یا از متن‌های سایت‌ها و کتاب‌ها بوده و یا آموزش‌های آنلاین و فیلم‌ها...
امیدوارم روزی بتونم یک همچین دانشگاهی تاسیس کنم!


  • ۰ نظر
  • ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۰۳
  • ساقی نبی لو

بیزینس کدوم بیزینس؟ کدوم بیزینس؟

جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۵ ق.ظ

بیزینس کدوم بیزینس؟ کدوم بیزینس؟ (با لحنِ جیگر در کلاه قرمزی!)

تو این چند هفته‌ای که از برکناری مدیرعامل شرکت معدنی گل‌گهر می‌گذره، شاید روزی نباشه که به این موضوع فکر نکنم یا راجع بهش با مدیرم صحبت نکنم! اکثر اوقات یا بغض گلومو می‌گیره یا اشکام جاری می‌شه! خصوصاً وقتی به قضیه‌ی "پدر" خونده‌شدنش توسطِ کارگراش (و یک شهر) فکر می‌کنم و پیام‌های پر از عشقی که براش فرستادن وقتی که رفت...

  • ۰ نظر
  • ۲۴ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۴۵
  • ساقی نبی لو

مشکل و مسئله

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۳۴ ب.ظ

نعمت بزرگیه که خدا آدمایی رو سر راهت قرار بده که در شناختِ نقاط ضعفت، بهت کمک کنند. حتماً برای همه پیش اومده که یه وقتایی واقعاً می‌دونیم یه جای کار می‌لنگه، می‌دونیم یه مشکلی داریم ولی نمی‌دونیم چیه؟ و این واقعاً خیلی آزاردهنده‌ست. گاهی بعضی مشکلات رو فقط آدم‌های بیرون از تو می‌تونن ببینن و بهت بگن و داشتنِ آدم‌هایی که واقعاً خیرخواهانه این کار رو بکنند، یه نعمت بزرگه، خیلی بزرگ؛ کسانی که از ترس ناراحت‌شدنت، عیوبی که رفعش می‌تونه باعث ارتقائت بشه رو ازت پنهون نمی‌کنند و حواسشون هست که با نیت خیر این کارو بکنند و نه با تحقیر!
هرچند شناخت‌دادن از هر نوعی که باشه‌، می‌تونه باعث رشدت بشه... 

  • ۰ نظر
  • ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۳۴
  • ساقی نبی لو

دست خودت نیست!

سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۵۷ ق.ظ

#کوتاه_نوشت

#پست_اینستاگرامی

استاد می‎گفت تو عالمِ کار یه قانونی داریم، اینجوریه که حتی اگر با مدیرت توافق کنی و خودت هم راضی باشی که از حقوق مشخص شده به عنوان حقوق وزارت کار کمتر بگیری، به لحاظ قانونی حق این کار رو نداری!  (امیدوارم درست متوجه شده باشم.)

می‌گفت: عزّت نفس هم همینطوریه...

  • ۰ نظر
  • ۳۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۵۷
  • ساقی نبی لو

من صدام خیـــــلی بلندتر شدِ ــــــه!

جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۰۳ ق.ظ

خیلی وقت بود که دلم می‌خواست در کلاس «فن بیان» شرکت کنم اما هر بار به بهانه‌ای اقدام نمی‌کردم. هربار با خودم قرار می‌گذاشتم که درس‌های متمم را برای این موضوع پیگیری کنم و البته هربار سهل‌انگاری می‌کردم.

تصمیم جدی را وقتی گرفتم که در فایل فرهیختگی، محمدرضا شعبانعلی یکی از توصیه‌هایش برای یادگیری مادام‌العمر این بود که خودمان را در معرض یادگیری قرار دهیم و از فواید این کار نسبت به مطالعه‌ی خالی، گفته بود.

همین باعث شد...

  • ۵ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۰۳
  • ساقی نبی لو